در نوجوانی به لقب «امین» و «راستگو» شهرت یافت و با پیشنهاد ابوطالب علیهالسلام با مالالتجاره خدیجه به سفری تجاری رفت و سود خوبی به دست آورد. در این زمان، خدیجه سلاماللهعلیها خواب عجیبی دید. تعبیرگر معروف آن زمان، خواب او را به پیامبری محمد و ازدواج با خدیجه تعبیر کرد. بالأخره این وصلت مبارک سرگرفت و ثمره این عقد مبارک، دو پسر و چهار دختر شد که مادر هستی، مادر دوازده امام معصوم و پاک شیعه، حضرت زهراسلاماللهعلیها برترین ثمره این ازدواج بود.
محمد امین، برای عبادت به کوه نور میرفت و در غار حراء که در آنجا بود به عبادت مشغول میشد. خدیجه روزها با طی مسافتی طولانی و گذر از سنگلاخها خود را به معشوقش میرساند و غذایی که از قبل تهیه کرده بود به ایشان میداد.
چهل سال از عمر مبارک محمد امین که سراسر توحید و یکتاپرستی بود گذشت تا اینکه در بیست و هفتم رجب، از سوی خداوند، مأموریت سخت و صعب پیامبری بر دوش ایشان گذاشته شد.
سالهای اول پیامبری آن حضرت، به صورت مخفیانه بود تا اینکه آیه شریفه «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ»[2] نازل شد. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به پسرعموی گرامیاش، علی علیهالسلام، دستور تهیه غذایی داد تا در میان اقوام و خویشان خود، خبر از رسالت خویش دهد. بالاخره مجلسی تشکیل شد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله شروع به صحبت کردند؛ اما با کارشکنی برخی، در سخنرانی ایشان اخلال ایجاد شد و ادامه سخن را به مجلسی دیگر موکول کردند. دوباره مجلسی ترتیب داده شد و اقوام دعوت شدند و پس از صرف غذا، پیامبر برخاست و خبر از رسالت خویش داد و فرمود: «چه کسی حاضر است از من پشتیبانی کند تا او وزیر و جانشین و وارث من باشد؟» سکوت عجیبی بر جمع حکمفرما شد تا اینکه حضرت علی علیهالسلام این سکوت را شکست و عرض کرد: «من، یا رسولالله!» پیامبر صلیاللهعلیهوآله سه بار، جمله خود را تکرار کردند و کسی جز علی علیهالسلام حاضر به همکاری با ایشان نشد. سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «انّ هذا اخی و وصیی و وارثی و خلیفتی علیکم فاسمعوا له و اطیعوه؛[3] این علی علیهالسلام، برادر و وصی و وارث و خلیفه بعد از من بر شماست. پس به فرامینش گوش فرادهید و از او اطاعت کنید».
بعد از آن لزوم دعوت عمومی مردم به وسیله آیه«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ»[4] به پیامبر ابلاغ شد و ایشان دعوت به خداپرستی را بهطور علنی آغاز کرد. جبهه شرک و بتپرستی در مقابل ایشان صفآرایی کردند و انواع تهمتها و ناسزاها را به ایشان نسبت دادند. بعد از بعثت، معجزه جاوید الهی، «قرآن کریم»، به تدریج بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد و ایشان این آیات را برای مردم با صوتی زیبا و دلنشین قرائت میفرمود و قلبها و دلها را متوجه خداوند میساخت.
اخلاق محمدی
مهمترین هدف از بعثت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ترویج محاسن و صفات حسنه اخلاقی بود، چنانچه خود ایشان فرمود: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ قطعاً من به خاطر اینکه خوبیهای اخلاقی را به کمال برسانم، به رسالت مبعوث شدم.»[5]
قرآن کریم نیز، دنیا و همه چیزهای در آن را «قلیل» و ناچیز معرفی میکند، ولی وقتی به اخلاق پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله میرسد آن را «عظیم» میخواند:«وَإِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»[6] به راستی اخلاق پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله عظیم بود؛ چرا که انواع تهمتها ـ مانند: ساحر، شاعر، مجنون و... ـ را شنید ولی سکوت کرد. یهودی خاکروبه بر سرش ریخت و ایشان، تنها سکوت کرد؛ بلکه زمانی که آن یهودی بیمار شد به عیادتش رفت و با این اخلاق نیکو، سرانجام، آن یهودی مسلمان شد. همان گونه که اخلاق حسنه پیامبر، باعث جذب خیل کثیری از مردم به سوی اسلام گشت.
ایشان هرگز آغازگر جنگ نبود و تاجایی که امکان داشت، اقدام مسلحانه نمیکرد و حتی تا آخرین لحظات که سپاه کفر در مقابل ایشان صفآرایی مینمود، آنها را نصیحت میکرد و میفرمود: «یا اسلام را بپذیرید و یا به حکم خدا، به خاطر استفاده از زمینهای مسلمین و امکانات دولت اسلامی، جزیه (نوعی از مالیات) پرداخت کنید.» که برخی از مسیحیان و یهودیان، اسلام را میپذیرفتند و برخی جزیه میپرداختند و جنگ، در نطفه خاموش میشد. ایشان تنها با گردنکشانی که زورگویی میکردند و نه اسلام را میپذیرفتند و نه جزیه میدادند، مبارزه میکردند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در سلام دادن بر همگان پیشی میگرفتند. همیشه خوشبو و معطر بودند. سخن هیچکس را قطع نمیکردند. خیرهخیره به کسی نگاه نمیکردند. به عیادت مریض میرفتند. در تشییع جنازه مسلمانان شرکت میکردند. هرگز مقابل کسی پای مبارک خویش را دراز نمیکردند. هرگز در مجالس، جای مخصوصی برای خود انتخاب نمیکردند و هرجا خالی بود، همانجا مینشستند. هرگز کسی را مذمت نمیکردند و در پی جستجوی لغزشها و عیوب و اسرار دیگران نبودند. سخن نمیگفتند مگر آنجا که امید ثواب داشتند. اهل شوخی و مزاح بودند؛ ولی جز حق چیزی نمیگفتند. هرگاه در نماز جماعت، صدای کودکی را میشنیدند، نماز را سبکتر میخواندند تا مادر آن کودک - که در نماز جماعت بود - به بچه رسیدگی کند. زبان خویش را از غیر سخنان مورد نیاز باز میداشتند. کلامشان مردم را الفت میبخشید و آنان را دور و بیزار نمیساخت.[7] و خلاصه، ایشان جامع تمام صفات حسنه اخلاقی در حد اعلا بودند.
آخرین رسالت
پیامبر عزیز ما، پس از تحمل 23 سال زحمات شبانهروزی، از رحلت خویش مطلع شد؛ اما یک وظیفه بزرگ بر دوش ایشان باقی مانده بود و آن چیزی نبود جز تعیین جانشین خود. به همین منظور، ایشان، ندای آخرین سفر حج خویش را سردادند و به همین جهت، جمعیت زیادی همراه ایشان عازم سفر معنوی حج شدند.
پس از انجام اعمال حج و در راه بازگشت، ناگهان جبرئیل نازل شد و این آیه را برای ایشان آورد: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...»؛[8] «ای رسول ما! آنچه از سوی خداوند ـ در مورد علی علیهالسلام ـ نازل شده به مردم برسان وگرنه رسالتت را ابلاغ نکردهای...» آثار و نتایج بیست و سه سال تحمل زحمات و رنجها و مصائبی که بر ایشان وارد شد، در گرو معرفی جانشینش بود؛ لذا در شاهراهی که مسیر مسلمانان دیگر کشورها از آنجا جدا میشد، دستور توقف کاروان را صادر کردند. پس ازآن بر روی یک بلندی که از جهاز شتران آماده شده بود، رفتند و شروع به صحبت کردند؛ تا آنکه فرمودند: «الست اولی بکم من انفسکم؟[9] آیا من از شما به خود شما سزاوارتر (و سرپرست و رهبر شما) نیستم؟» همه حاضران گفتند: «بلی یا رسولالله.» پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله درحالی که دست حضرت علی علیهالسلام را بلند کرده بود، بلافاصله فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی علیه السلام مولاه؛[10] هرکه من مولا و رهبر اویم ـ پس از من ـ این علی علیهالسلام، مولا و رهبر اوست» و به این ترتیب، پیام ولایت به وسیله حاجیان در سراسر ممالک اسلامی منتشر شد.
________________________________________
[1]. این فرموده خود اوست که فرمود: «اول ما خلقالله نوری و نور علی بن ابیطالب؛ اول چیزی که خداوند خلق کرد (قبل از خلق آسمانها و زمین و...) نور من و نور علیبنابیطالب بود.»، اصول الکافی، ج 2، ص 718.
[2]. سوره شعرا/ 214. و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!
[3]. فضائل امیرالمومنین علیهالسلام، ص 204.
[4]. سوره حجر/ 94. «آنچه را مأموریت دارى، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روى گردان (و به آنها اعتنا نکن)!»
[5] . بحار الانوار، ج 68، ص 382.
[6]. سوره قلم/ آیه 4. «و قطعاً تو بر اخلاق عظیمی هستی.»
[7]. بررسی شخصیت والای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، ص 54.
[8]. سوره مائده/ 67.
[9]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 888.
[10]. همان.
حسین عندلیب ـ دوماهنامه امان شماره 34